ضد شیطان پرستی

سلام ورودتان را به این وبلاگ خوش آمد می گوییم .

ضد شیطان پرستی

سلام ورودتان را به این وبلاگ خوش آمد می گوییم .

نقدی بر قانون ازدواج سرپرست با فرزندخوانده

بسم الله الرحمن الرحیم


ز گهواره تا حجله:

نمی دانم چرا به محض شنیدن خبر تصویب ماده ای که اجازه ازدواج سرپرست با فرزند خوانده را ممکن می کند (با اجازه دادگاه و مصلحت فرزندخوانده) ناخودآگاه به یاد این روایت جالب و البته فاجعه آمیز تاریخی از فتحعلی شاه افتادم!

 از فتحعلی شاه قاجار با قریب هزار زن عقدی و حرمسرایی بزرگ، به عنوان هوس بازترین پادشاه تاریخ ایران یاد می شود. درسایه‌ حکمرانی چنین فردی، با دو عهدنامه ننگین گلستان و ترکمانچای، هفده ولایت قفقاز از ایران جدا شد.

EzdevajWwW.KamYab.Ir  ز گهواره تا حجله

وی بر اثر تمرین و ممارست، در ارزیابی جنس لطیف دیده بصیرت یافته و مرغوب را از نامرغوب به سهولت تشخیص می داد! نقل است که روزی با مشاهده دخترکی سه، چهار ساله که در گوشه چهارباغ گریه می کرد، جمال آینده او را دریافت و به حرم سرایش فرستاد تا ده، دوازده سال بعد با لقب تاج الدوله، عزیزترین زن او گردد…!نمی دانم چرا به محض شنیدن خبر تصویب ماده ۲۷ لایحه حمایت کودکان بی سرپرست و بد سرپرست در مجلس شورای اسلامی که اجازه ازدواج سرپرست با فرزند خوانده چه درزمان حضانت و چه بعد از آن را ممکن می کند (با اجازه دادگاه و مصلحت فرزندخوانده) ناخودآگاه به یاد این روایت جالب و البته فاجعه آمیز تاریخی از فتحعلی شاه افتادم!

این قانون چنانچه از سوی شورای نگهبان تایید شود، بیشتر بسترساز ازدواج پدرخوانده با دختر، یا دست کم اجازه تصور چنین امری است چرا که ازدواج مادرخوانده و پسر، با واقعیتهای امروزی جامعه ما از احتمالات ضعیفی برخوردار است. نمی دانم چگونه می توان از مهر پدر و مادری به اشتیاق زناشویی تغییر حاصل کرد؟

به زعم قانونگذاران کشورمان، ظاهرا از نقشی که بر پایه محبت، ایثار و از خودگذشتگی بنا شده است میتوان به نقشی قدم گذاشت که به تصریح و تاکید شرع و عرف و علم، بر پایه پاسخگویی به نیازهای غریزی و کسب لذت های حلال جنسی و تولید مثل استوار شده است!

کدام مصلحت به نفع فرزندخوانده می تواند توجیه کند که یک رابطه الهی و تمام ثواب، تبدیل به رابطه زناشویی شود؟ دیروز پدر، امروز همسر! مگر غیر از این است که وظیفه یک پدر اعم از خوانده یا ناخوانده، حمایت مادی و معنوی از فرزندش است به نحوی که پناهگاهی برای فرزندش باشد و فرزند خوانده مخصوصا دختر خوانده با پشتیبانی پدرانه احساس امنیت و آرامش کرده و به سوی کمال حرکت کند؟

حال تصور کنیم پدرخوانده با چرخش نگاه، شیفته و طالب معاشقه با دختر شود . برای اینکه وی را ناچار به ازدواج با خود کند، دست از حمایت او برداشته و به قول معروف این روزهای کشورمان، تحریمش کند! دختری که جز پدرخوانده کسی را ندارد که اگر داشت دختر خوانده نمیشد! به فرض اینکه خود دختر آزادانه طالب و راضی به این امر شود، آیا فطرت و وجدان بشری، عزیمت دختر خوانده از گهواره و آغوش پدرانه به حجله و زفاف همان پدر  را درک می کند؟

این موضوع زاویه محتمل دیگری هم دارد؛ از سال ۹۱ طرحی در خصوص فرزند خواندگی در مجلس تهیه شده است که در صورت تصویب نهایی؛ دختران مجرد و زنان بدون شوهر نیز می توانند حضانت و فرزند خواندگی برعهده بگیرند پس به طریق اولی، چنین مادرخوانده هایی هم می توانند ابایی از ازدواج با پسر خوانده هایشان نداشته باشند اینجاست که تصور تبدیل مهر مادری به شوق زناشویی بسیار چندش آور می شود!!

ولی ظاهرا قانونگذار فکر اینجایش را کرده و درصدد محدود کردن حضانت مادران مجرد به دختران هستند که معقول و منطقی به نظر می رسد. طرفداران تجویز ازدواج والدین با فرزندخوانده به عدم منع شرعی و محرم نبودن والدین و فرزند خوانده استناد کرده و دلیل تصویب این قانون را حمایت و حفاظت از فرزندخوانده اعلام می کنند. ایشان از عرف رایج و مقبول و البته سخت گیر امروزی غافل بوده یا خود را به غفلت زده اند! “عرف” و اخلاق سنگ بنای قانون یک جامعه می باشد.

یقینا وجدان و اخلاق، اجازه همخوابگی و لذت جویی والدین از فرزندخوانده را نمی دهد و آنرا گناهی بزرگ و مغایر با فلسفه و طبع حضانت و سرپرستی می داند چه در قالب ازدواج و چه در قالب رابطه نامشروع! فاصله سنی که طبیعتا در چنین ازدواج هایی وجود خواهد داشت خود حدیثی مفصل و سوزناک است.

مردم اخلاق مدار و معطوف به حیای ایران از دیرباز بر همین اعتقاد بودند که اگر نبودند، داستان زیبا و شور انگیز “داش آکل” که بیش از هشتاد سال پیش نوشته و منتشر شده است، این قدر به مذاق ایرانی ها و مردم بسیاری از کشورهای دیگر خوش نمی آمد و فیلم آن که محصول دهه چهل است این همه طرفدار پیدا نمی کرد! داش آکل طبق وصیتی که  حاجی صمد کرده بود، بعد از فوتش وصی و سرپرست خانواده و دارایی های آن مرحوم شد و ناخواسته دلباخته “مرجان” دختر کم سن و سال حاجی صمد شد؛ ولی به رسم لوطی گری، فتوت و مردانگی تا آخرین لحظه زندگی داغ عشق را تحمل کرد و فاش نکرد؛ تا جاییکه به دست خود معشوقه اش (بخوانیم فرزند خوانده اش) را در حجله به داماد سپرد و بعد با قلبی اندوهگین و به تیغ کینه و دشمنی از دنیا رفت… .

داش آکل نمونه بارز اعتقادات ارزشی و اخلاقی حاکم بر ایرانیان است که قریب یک قرن بر سر زبانهاست. ای کاش قانونگذاران ما در میان انبوه و متعدد!! مطالعاتشان، نگاهی هم به داستان “داش آکل” بکنند، به فکر صیانت و ترویج اخلاق و فتوت و جوانمردی بودند، برای این همه ضعف و کاستی و فرسودگی در سایر مقررات خانواده فکری می کردند، ای کاش حداقل کاری به عـرف و اخــلاق « داش آکلی » مردم این مرز و بوم نداشتند، کاش حداقل سکوت می کردند…

به نقل از: عصر ایران

بسم الله الرحمن الرحیم
sabalan
http://s1.picofile.com/file/7908613331/IMG_0786.jpg http://s1.picofile.com/file/7906039244/Page%D8%AF%D8%B0%D8%B0%D8%B0%D8%B0%D8%B0%D8%B0%D8%B0%D8%B0%D8%B0%D8%B0%D8%B0%D8%B0%D8%B0%D8%B0%D8%B0%D8%B0%D8%B0%D8%B0%D8%B0%D8%B0%D9%88%DB%B0%DB%B9%DB%B5%DB%B8.jpg 

حمله ی لشکر دختران "ساپورت پوش" به تهران+ تصاویر

بسم الله الرحمن الرحیم



چندی است که پدیده ای شوم برپیکر زنان پایتخت خودنمایی می کند که نامش «ساپورت» و یا «لگ» (leg) است.
البته این از خاصیت های جامعه ی آوانگارد و مدپرست است که برای ذایقه سازی و هویت بخشی به پدیده های نو و گاها ناساز با فضای عمومی، اقدام به نامگذاری خاص بر روی آنها می کنند.

این تصاویر در فضای عمومی تهران براحتی قابل مشاهده است


اینکه چرا و چه کسی نام «جوراب شلواری» های سابق را «ساپورت» نهاده و اصلا این نام از خارج کشور همراه با این جوراب شلواری های رنگ آمیری شده وارد شده یا خیر، موضوع بحث ما نیست.

داستان از این قرار است که از زمستان ۱۳۹۱ برخی زنان خیابانی تهران در حرکتی کاملا مشکوک و سیستماتیک اقدام به پوشیدن جوراب شلواری هایی نمودند که منظره ی بدن نمای از زانو به پایین این پوشش ها قدری عجیب می نمود.



متاسفانه اقدامی در برخورد با این پوشش (که عملا شلوار را از زیر مانتو حذف کرده بود) از سوی هیچکدام از مبادی مسئول صورت نگرفت.

یکی از تحلیل های محتمل نیز این بود که حساسیت فضای پیش از انتخابات ریاست جمهوری و بهانه جویی دشمن برای شبطنت رسانه ای، دلیل جدی نگرفتن این آسیب اجتماعی می توانست باشد.

بهار ۱۳۹۲ از راه رسید و چشم مردم تهران منور به کوتاه تر شدن مانتوهایی شد که زیر آن هیچ برتن صاحبش نبود جز جوراب شلواری های سابق (که حالا نام ساپورت به خود گرفته بودند) و آرام آرام با حرکتی خزشی این ساپورت ها نه تنها آفتاب بیشتری به خود می دیدند بلکه رنگ ها و نقوش بیشتری را بر اندام باربی های تهرانی تجربه می کردند.


گاهی یک ساپورت «رنگ پا» بیننده را به اشتباه می انداخت که نکند فقط یک پیراهن بر تن فلان زن است و دیگر هیچ!

به هر روی..

پس از اعلام نتایج انتخابات خرداد ۹۲ ، آمار ساپورتهایی که صاحبانشان مانتوها را نیز به کناری نهاده و پیراهنی کِشی و چسبان را روی ساپورت ها برتن می کردند شیب تندی به خود گرفت.

این تصاویر در فضای عمومی تهران براحتی قابل مشاهده است


حالا این روزها..

ساپورت های رنگارنگ در حال فتح خیابانهای تهران است.

اکنون به وفور دختران و زنانی در سطح شهر تهران دیده می شوند که پیراهنی کشی و مجلسی را  بر تن داشته و پوشش تمامی نیم تنه ی تحتانی بدن را برعهده ی ساپورت نازک و گاها رنگ بدن خویش گذاشته اند.

روز گذشته برای دیدن فیلم «هیس!..دختر ها فریاد نمیزنند» به سینما پردیس رفته بودم تا یکی دیگر از فیلمهای سینمای مولف را ببینم.

در این میان دخترکی با آرایشی غلیظ و موهایی افشان با ساپورتی مشکی خودنمایی می کرد چرا که با فونت نستعلیق سایز ۹۰ و سفید روی ران ها و ساق پاهای خویش(بر روی ساپورت) اشعاری مورب و حالت ابر و باد ادبیاتی نوشته شده بود.

هرچه کردم نتوانستم قید خواندن اشعار بزنم.

دقیق تر شدم.

نوشته بود : شوش..جوادیه...راه آهن..شوش..میدان راه آهن...ترمینال جنوب..

نمی دانستم بخندم یا عصبانی شوم.

طراحی ابلیس کار خودش را برای کسانی که نمی خواهند به ساپورتها چشم بدوزند کرده بود..

چشم ها کنجکاو خواندن اشعار می شوند.

بعید نیست در آینده ی نه چندان دور که جدول متقاطع کلمات را بر روی برجستگی بدن زنان و دختران ایرانی در فضاهای عمومی شاهد باشیم.

نگرانم..

نگران شهرستان هایی که قرار است مورد حمله ی ساپورت ها قرار گیرند.

پروژه ی «حیازدایی» دشمن همچنان ادامه دارد و ما همچنان در غار اصحاب کهف خوابیم.





تصاویرخوش رقصی جدید ازگلشیفته+عکس

بسم الله الرحمن الرحیم

نقدجدید از گلشیفته فراهانی:
گلشیفته فراهانی در فیلم مستهجن هالیوودی با نام "درست مثل یک زن" این بار نیز بی‌هویتی خود را به نمایش گذاشت.


ندای انقلاب:  گلشیفته فراهانی فرزند بهزاد فراهانی از بازیگران سرشناس سینمای ایران، پس از آنکه انحطاط اخلاقیش را با برهنگی و رقاصه‌گی در فیلم‌های متعددی به نمایش گذاشت، در آخرین گام سقوطش در گرداب مسائل غیر اخلاقی، پس از قبول نقش یک روسپی و توهین به هویت زنان افغانی، این‌بار نیز در نقش یه رقاصه زن عرب به هویت زنان عرب نیز توهین و بی هویتی خود را به نمایش گذاشته است.


گلشیفته فراهانی در فیلم "درست مثل یک زن" نقش یک زن مهاجر عرب را دارد. وی پس از جدایی از همسرش به دنبال کار مورد علاقه‌اش ” رقص عربی” می رود. فیلمی در ژانر موزیکال و درام به کارگردانی رشید بوچارب و بازی سینا میلر، گلشیفته فراهانی و بهار سومخ، ساخته مشترک فرانسه، امریکا و انگلستان در سال ۲۰۱۲ میلادی است.


[تصویر:  4.jpg]

[تصویر:  6.jpg]


این بازیگر زن سینمای ایران که پس از فتنه ۸۸ با خواندن اشعار القایی جوانان را تشویق به آشوب در کشور می کرد، چنان شخصیت بی هویتی پیدا کرده و به بی‌پولی خورده که به گفته دوستانش گاهی برای امرار معاش خود مجبور بود در ساعت های خلوت، به خیابان های پاریس رفته و با نقاب بر صورت ساز بنوازد تا بتواند هزینه زندگی خود را تامین کند1 (1)1 (1)1 (1)1 (1)1 (1)1 (1)1 (1)1 (1)1 (1)1 (1)1 (1)1 (1)
که پس از روبرو شدن با این شرایط تلاش کرد تا با عریان شدن در برابر دوربین دوباره مورد توجه قرار گرفته و به ذهن ها برگردد. که هم اکنون نقش روسپی ها را در فیلم های دست چندم هالیوودی بازی می کند.


[تصویر:  9.jpg]




بهزاد فراهانی نیز در واکنش به عملکرد دخترش به جای پاسخگو بودن با طفره رفتن از این موضوع گفته بود که من در این کشور زندگی می کنم ومسائل دخترم به من ارتباطی ندارد. نمی دانم چرا هر چه می گویم کسی حرف هایم را متوجه نمی شود.



[تصویر:  14.jpg]
حضور گلشیفته فراهانی در فیلم‌های اینچنینی و ایفای نقش‌ روسپی(فاحشه) و رقاصه در حالی صورت می‌گیرد که هالیود و هنر فیلم سازی ابزاری در دست نظام سلطه و صهیونیسم برای هجمه فرهنگی و بی‌هویت کردن ملت‌ها است.rose