بسم الله الرحمن الرحیم
با فروپاشی بلوک شرق، خطر کمونیسم در سینما کمتر مورد اشاره
قرار میگرفت و این بار حتی مثلث تبدیل به دو ضلعی (؟!) شده بود و یک خط شیطانی در
طول تاریخ رسم میشد که در لباس جدیدی، تمدن غرب را نشانه گرفته است؛ شیطانِ باستانی
در قالبِ اسلام، خود را ظاهر کرده بود و با فریبِ مسلمانان، زمینهى سقوط بشریتِ
(بخوانید غرب)را فراهم کرده بود. در سناریوی جدید، مسلمین، یاران شیطان بودند که
از زیر خاکستر قرون برآمده بودند و هم چون «گودزیلا» حیات انسانی را تهدید میکردند و
فقط دایناسورهایی بزرگتر از خودشان چون «یونگاری»*حریف آنها میشدند
و چون «بیگانه»ای بودند که اگر خونش را هم میریختی، سرخی
خونش هم اثرات مخرّب خود را برای تمدن اومانیستی(فرد محور) غرب با محوریت آمریکا
داشتو باعث ویرانی و فساد میشد؛ لذا ظهور «بیگانه»ها و «وحشی»ها را همسانِ پایان یافتنِ
زمانهى انسان به تصویر کشیدند. دیگر این «جنگ دنیاها» آن چنان وسیع شده بود که
دامنهى گستردهاش، آن را به خطری برای همهى بشر تبدیل میکرد و پایان دوران را
در صورتِ تسلطِ شیاطین مخرب، برای بشر به ارمغان میآورد؛ پس هالیوود در دشمنسازیاش،
نیاز داشت اوضاع را آخرالزمانی به تصویر کشد و عطش نیاز به منجی را چند برابر کند
و منجیان و اَبَرقهرمانان خود را به رُخ عالمیان کشد. این چنین بود که آخرالزمان و
موعود و منجی برای اربابان سینما، موضوعیتی دو چندان یافت
با نزدیک شدن سال 1999 و 2000 م. و عطش هزاره گرایی* در بین
فرقههای مختلف مسیحی و یهودی، منجیگرایی نیز رشد یافت و با سیلی از ظهور
قهرمانان قدیمی و جدید در هالیوود روبهرو بودیمو پس از آغاز هزاره جدید، سینمای غرب،
زبان و لحن بیانی دیگری یافت. در واقع هالیوود، آرایش دخانی به مفهوم ماورایی و
آخرالزمانی گرفت تا ذهن بشر را برای انتظار نبرد سهمگین آخرالزمان و یا همان
«آرماگدون» آماده نماید
در کتب و اسناد منتشره آمده است که بنا بر اعتقاد صهیونیست
ها، با آغاز هزاره جدید و عبور از برج حوت (ماهی) به برج حمل (سطل)، زمان اقدام
برای فراهم آوردن زمینه های ظهور مسیح موعودشان فراهم آمده است. به عبارت دیگر آنان
بر این باورند که جهان به آرماگدون و آخرالزمان مورد نظر مسیحیان و یهودیان
صهیونست بسیار نزدیک شده و حالا نوبت عمل فرا رسیده است. اگرچه صهیونیست ها
دیرزمانی است که عمل خویش را برای روز موعودشان به نام «آرماگدون»، شروع کرده اند
اوانجلیستها (مسیحیان صهیونیست) براین باورند که مسیح علیه
السلام [دوباره
ظهور میکند و در آخرالزمان جنگ و ویرانی بزرگی (آرماگدون) اتفاق خواهد افتاد و
بعد از این ویرانی، صلح دائمی تا هزار سال یعنی تا قیامت بر قرار خواهد شد
آنها اعتقاد دارند پس از اینکه نبرد خیر وشر آغاز شد، پیروز
نهایی خیر است و شیطان توسط مسیح به اسارت کشیده میشود. در این جنگ تنها کسانی
نجات پیدا میکنند که اوانجیلیست باشند. به طور دقیق مشخص نیست که جنگی که از آن
به آرماگدون یاد میشود کجاست، اما به گفته مسیحیان صهیونیست، میلیونها نفر از
دشمنان مسیح از عراق حرکت خواهند کرد و از فرات خواهند گذشت و به سمت قدس خواهند
رفت. در میان راه نیروهای مومن به مسیح، راه آنها را سد میکنند و در آرماگدون به
هم میرسند و جنگ در میگیرد.
در تفسیر جنگ آرماگدون هم میگویند که سپاه ایرانی، قفقازی،
سودانی، لیبیایی و... به عنوان سپاه شر از عراق حرکت میکنند. ( توجه کنید که سالهاست
بوش و دار و دسته اش ، کشورهایی مانند ایران را «محور شرارت» خوانده اند!) طبق نظر مفسرین اونجلیست،
این جنگ بایستی بین سال 2000 تا 2007
روی می داده است از همین روست که از سال 2000 تولید آثار
عظیم تاریخی که تقریبا از دهه 60 تعطیل شده بود، مجددا رونق گرفت. فیلم های مذهبی باردیگر
با رویکرد تاریخ انبیاء یهود جلوی دوربین رفتند. فیلم هایی مانند : «داوود»، «سلیمان»
و
امری پوشیده نیست که سینمای امروز هالیوود، آرایش
آخرالزمانی گرفته است. دیگر از فیلم های رئال کمتر نشانی به چشم می خورد چند سالی
است که به صورتی هدفمند، موجی از تخیل و خرافه و وهن و اسطوره در سینمای هالیوود به
راه افتاده است. در واقع بعد از 11 سپتامبر 2001 م. زبان سینمای غرب، عوض شده و
علیه مسلمانان چرخید، بدون آنکه در هیچ دادگاهی اتهام حتی یک مسلمان ثابت شود
از طرفی در آغاز هزاره جدید، با افول کمونیسم، کارخانهداران
تسلیحات _ که غالباً صهیونیست هستند _ به فکر افتادند که بازاریابی سینمایی خود را
باز هم تداوم بخشند و در دورانی که غربیان به شدت از مدرنیسم و ماشینیسم و مکاتب
بشر ساخته خسته شدهاند، دشمنی قوی اسلام را با غرب هر چه افزونتر به تصویر کشند
و با نزدیکنمایی دورانی که شیاطین مسلمان (!) بر جهان
مسلّط شدهاند، آخرالزمان خاص خود را خلق کنند، آخرالزمانی که اگر تجهیزاتِ مدرن و
تسلیحات فوق پیشرفتهى آمریکایی نباشد، شیطان بر اوضاع مسلط میشود.
همهى این عوامل در کنار پیشرفتهای ایرانِ شیعی و نفوذ
تفکرات نابِ اسلامی در جهان، باعث شد که بحث آخرالزمان و مسیحی و حکومتِ پایانِ
روزگار در سینمای غرب و سرآمد آن یعنی هالیوود، اصالت پیدا کند و در فاصله ده ساله
1995 تا
2005 از 22 فیلم پرفروش جهان، 19 مورد به نحوی به این موضوع بپردازند. آثار شاخص و
تأثیرگذاری چون: ماتریکس، هری پاتر، ارباب حلقهها، پسر جهنمی، ترمیناتور، اُمِگاکد2
(مگیدو) و اکنون پروژه جهانیسازی تفکرات صهیونیستی یا همان اسطورههای صهیونمآب
در دستور کار سازمانهای فرهنگی، تبلیغی، سیاسی غرب خصوصاً آمریکا قرار گرفته است.
و چه شیپوری رساتر و تاثیر گذارتر از هالیوود در کشور عمو
سام وجود دارد؟!
واضح است که پشت پرده سینمای آخرالزمانی هالیوود یک بنگاه
سرمایهداری است که از ژانر ترس، جادو، امید و آزادی در قالب موضوع آخرالزمان به
فروش بیشتر دست مییابد؛ البته باید توجه داشت که هدف اول سیاستمداران این عرصه،
ترویج عقاید کابالیسمی، مسیحیت منحرف و آماده کردن جهان برای «نظم نوین جهانی» است
و در وهله سوم، توجیه سیاستهای نظامی دولت آمریکا و القای این تصور که جهانیسازی
در پناه قدرت مطلق نظامی ایالات متحده، منطقیترین راهبرد برای رهایی از آسیبهایی
است که بشر در آخرالزمان با آن مواجه خواهد شد